همسر شهید اسکندری گفت: با شناختی که پس از ازدواج از شهید پیدا کردم همیشه منتظر شهادتش بودم و کمتر از شهادت حقش نبود.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، اعظم سالاری، همسر سردار شهید عبدالله اسکندری،  اظهار داشت: ما دختر خاله و پسر خاله بودیم و کمابیش همدیگر را می شناختیم، اما پس از ازدواج، شناختم هر روز از وی بیشتر شد و تفاوت های او را با بقیه بیشتر درک می کردم و فهمیدم که همسرم فردی وارسته و خدایی است و با بقیه فرق دارد. از همان زمان تصمیم گرفتم هر طوری که ایشان می‌خواهند باشم.

وی افزود: من در سن 16 سالگی ازدواج کردم و شهید اسکندری تنها یک هفته بعد از ازدواج راهی مناطق عملیاتی شدند. من نامه‌های ایشان را که از جبهه برایم می‌فرستاد، نگه داشته‌ام. نامه‌های بامحبت که همه را بایگانی کرده‌ام.

با دیدن عکس سر او بر نیزه به یاد صبر حضرت زینب افتادم
همسر شهید اسکندری با بیان این که ما در اول خرداد سال 60 ازدواج کردیم خاطرنشان کرد: سال گذشته بر اساس گفته همرزمانش در اول خرداد آسمانی شد و سالروز وصل و فراق ما یکی شد.

سالاری گفت: این روزها که تنها هستم، احساس می کنم که هنوز هم پس از 32 سال زندگی مشترک با عبدالله، کامل او را نشناختم.

وی بیان کرد: ایشان مدت ۸۴ ماه در جنگ و جبهه حضور داشتند و در این مدت ۹ بار مجروح شدند و ۲۵ درصد جانبازی داشتند، در عملیات خیبر فرمانده سپاه لار بودند. در عملیات بدر جانشین فرمانده گردان، در والفجر ۸ جانشین رئیس ستاد تیپ الهادی بودند و در عملیات‌های کربلای ۱، ۳، ۴، ۵و ۸ رئیس ستاد تیپ الهادی بود. شهید در عملیات والفجر ۱۰جانشین تیپ مهندسی و در عملیات بیت‌المقدس ۴ فرماندهی تیپ مهندسی را بر عهده داشتند. از دیگر مسئولیت‌های ایشان، فرماندهی مهندسی رزمی ۴۶ امام هادی (ع)، فرماندهی تیپ ۴۶ امام هادی(ع)، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ ۴۲قدر و فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت بود. همسرم در عرصه‌های سازندگی هم فعالیت داشتند که در احداث سد کرخه احداث جاده نیریز در استان فارس، طرح توسعه نیشکر، اجرای طرح‌های سد و بسیاری دیگر از فعالیت‌های جهادی سهیم بودند.

این همسر شهید همچنین ادامه داد: در مدت مسولیت ایشان در اداره کل بنیاد شهید فارس، هر پنج‌شنبه برنامه دیدار با خانواده شهدایشان داشت که من هم در این دیدار‌ها شرکت می‌کردم. ایشان من را همسر شهید معرفی می‌کردند و وقتی از ایشان می‌پرسیدم که چرا ؟در پاسخ من می‌گفتند: شما همسر شهید آینده هستید.

همسر شهید تاکید کرد: شهید اسکندری دغدغه زیادی نسبت به خانواده شهدا داشت و من در دوران مسولیت ایشان در بنیاد شهید فارس، تحول روحی بزرگی را در ایشان مشاهده کردم.

سالاری با تصریح بر این که شهادت ، نتیجه اخلاص وی بود تاکید کرد: اگر برای شهید هر اتفاق دیگری می افتاد، من شک میکردم، چرا که همیشه بالاترین مرتبه شهادت را برای او می دیدم.

وی با بیان این که ایشان به سختی مسولیتی را قبول می کردند بیان کرد: در صورتی که مسولیتی را می پذیرفت، با تمام توان کار میکرد و می گفت هیچگاه برای خودم تصمیم نگرفتم و آنجا که احساس تکلیف کردم وارد شدم.

همسر شهید اسکندری در پاسخ به خبرنگار ما که از بزرگ ترین دغدغه شهید پرسید اظهار داشت: من خودم یک بار این سوال را از شهید پرسیدم و او گفت بزرگترین دغدغه و ناراحتی من زمانی است که خانواده شهیدی به من مراجعه میکنند و در توان من نیست که خواسته آن ها را برآورده کنم.
با دیدن عکس سر او بر نیزه به یاد صبر حضرت زینب افتادم
سالاری در مورد سفر شهادت همسر خود به خبرنگار ما گفت: سال پیش پس از اعتکاف حال و هوای دیگری داشت و وقتی که گفت عازم سوریه است و به خاطر شرایط منطقه نمی خواهد کسی غیر از من و فرزندان از سفر ایشان بداند، فهمیدم این سفر با دیگر سفرها فرق دارد. من هیچ حرفی به نشانه اعتراض نزدم. چون اصولاً هرگز روی حرف‌ها و تصمیمات ایشان حرفی نمی‌زدم. من همسرم را کامل قبول داشتم.

وی تصریح کرد: زمانی که خبر شهادتش را دادند، خانواده اش هنوز نمی دانستند که ایشان به سوریه رفته اند، گرچه چند روز قبل از شهادت در آخرین تماس تلفنی گفته بود دیگر ایرادی ندارد که بگویی من سوریه ام.

همسر شهید اسکندری از حال و هوای آخرین بدرقه همسرش گفت و بیان داشت: در راه فرودگاه او مدام در حال ذکر گفتن بود و بی قرار رفتن. چند بار خواستم با او صحبت کنم، اما حال و هوایش عجیب بود و من ترجیح دادم او را از این حال در نیاورم. قول داد یک روز در میان به من تلفن بزند. و رفت. با رفتنش دل مرا هم با خود برد. دلشوره عجیبی داشتم که ناشناخته بود.

سالاری از حال و هوای خود و بچه ها با شنیدن خبر شهادت سردار و دیدن سر بر نیزه رفته او گفت و بیان داشت: سه شنبه آخرین تماس عبدالله با من بود. قبل آن با بچه ها صحبت کرده بود و طبق وعده یک روز در میان به من زنگ می زد. آخرین جمله ایشان را همیشه به یاد دارم، در همان تماس آخر به من گفت تصدقت شوم برایم دعا کن، اتفاقاً همرزمانش هم خندیدند. من با خنده گفتم: دوستانت می‌خندند !گفت اشکال ندارد بگذار بخندند. آخرین جمله ایشان به من همین بود؛«تصدقت شوم برایم دعا کن.»

وی می گوید: پنج شنبه یکی از دوستان سردار با پسرم تماس گرفته و خبر شهادت را به علیرضا داده بود. علیرضا سراسیمه به خانه آمد و در حیاط قدم می زد. گفتم چه شده؟ گفت یکی از دوستان تصادف کرده. گفتم دوست نیست پدرت است، تصدف نیست شهادت است؛ و او را آرام کردم و خواستم فعلا به دخترها چیزی نگوید.دو روز سکوت کردیم تا خبر تایید شد و آنوقت به آن ها گفتیم.
با دیدن عکس سر او بر نیزه به یاد صبر حضرت زینب افتادم
همسر شهید اسکندری از کمک گرفتن از حضرت زینب برای صبر می گوید و بیان می کند: همه فامیل جمع شده بودند، اما همهمه ای بینشان بود که اینترنت را قطع کنند. دلیل را جویا شدم و پس از اصرار گفتند: عکس های جسد در فضای مجازی پخش شده. همان شبی که خبر شهادت را داده بودند عکس ها را دیدیم. وقتی عکس سر بر نیزه عبدالله را دیدم به یاد سر امام حسین(ع) و صبر حضرت زینب(س) افتادم و و گفتم: یا حسین به فدای شما...یا حضرت زینب کمکم کن. و آنچنان آرام شدم که دیگران و بچه ها را هم من آرام می کردم که این صبر را هم از برکات حضرت زینب(س) می دانم.

خبرنگار ما از همسر شهید در مورد محل دفن و یادمان شهید می پرسد و همسر شهید با افتخار می گوید: حدود دو هفته بعد از شهادت دوستان عبدالله گفتند یا باید جسد را با تعدادی از اسرای تکفیری مبادله کنیم یا پول بدهیم و جسد را تحویل بگیریم. با شنیدن این حرف، دختر بزرگم به اتاقش رفت و پس از حدود یک ربع آمد و با اقتدار گفت: پدر ما برای مبارزه با آن کافران رفته بود. چطور پول بیت المال را به آن کافران بدهیم که پدر در راه مبارزه با آنان شهید شده و چطور اسرای آنان را آزاد کنیم؟ و اینگونه بود که جسدی از سردار به کشور باز نگشت.

سالاری ادامه می دهد: اما در طول این یک سال گذشته یادمانی هم ساخته نشد و ما هم احساس می کردیم که عبدالله باید در مظلومیت بماند. گرچه اخیرا به مناسبت سالگرد شهید تصمیم به برپایی یادمانی گرفته شده که من به دلیل دغدغه برگزاری مراسم سالگرد من آمادگی جهت اینچنین کار فوری و چند روزه برای رونمایی در مراسم سالگرد را نداشتم.

وی تاکید می کند که شهید در زمان ماموریت در کوار، با مشقت 5 شهید گمنام را میهمان این شهر می کند و همکاران سردار صحبتی هم برای احداث یادمانی در کنار این شهدای گمنام کرده اند برای بعد از مراسم.

وی در پایان، می گوید: بیانات رهبر، آرامشی خاص به ما داد. این دیدار صمیمانه با رهبر انقلاب، خاطره‌ای شد که تا همیشه در ذهنمان باقی خواهد ماند. جهاد پدر و شهدای کشورمان همچنان ادامه خواهد داشت. این چراغ تا زمانی که روحیه ایثار‌گری پا بر جاست هرگز خاموش نخواهد شد
منبع: دفاع پرس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 20
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • مهدی مرادیفر ۰۰:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۳/۰۶
    0 0
    روحش با سید الشهدا محشور باد درود خدا بر زینبیان زمان .
  • رضا ۰۰:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۳/۰۶
    0 0
    اشفعی لنا عندالله.
  • فرزاد کايا ۰۴:۲۴ - ۱۳۹۴/۰۳/۰۶
    0 0
    واقعا شرمم مياد از خودم که همچين شيرزنى و چنان خانواده ى پرصلابت و فراخ روحى تو اين مملکت هستند و اونوقت زير گفتگويى که مى ارزه به هزار کتاب عرفانى و صدسال مطالعه در فهم هستى،حتى يک کامنت قرار نگرفته! من شخصا زندگى وحشتناکى دارم که به گمانم کمتر کسى تحملش را داره؛ اما على رغم دورى گسترده اى که از مذهب و ايمان پيدا کردم (والله بالاى ده هزار کتاب خوندم اونم از اول روز دوره ليسانسم تا الان که سه سال از دفاع دکترام ميگذره يعنى جمعا چهارده سال ميشه و هفت سال پيش تزلزل ايمانم با قطع نماز شروع شد که البته هيچگاه به انجام گناه غير ترک فرائض دينى نرسيد يعنى مثلا نه فسق و فجورى نه شرب و حالى به قول علما! مطلقا) يک جمله و تنها يک جمله کل زندگيم رو عوض کرد و عليرغم وسيعتر شدن مشکلات و بدبختى هام (که در راسش بيکارى ناعادلانه و نارفيقى ها بود) اون جمله همه چيز را برايم قابل تحمل راحت و حتى غيرقابل توجه نمود! نه اينکه بى عار بشم بلکه تلاشم براى حل مشکلات خيلى بيشتر شده و قطعا مطمئنم با ادامه اين مسير اونهارو کامل حل ميکنم.اون جمله حضرت زينب کبرى عليها السلام بود که با اون همه مصيبت و سرهاى بر نيزه ى عزيزترين آفريدگان خدا و خاندانش فرمود؛ " و ما رايت الا جميلا" چيزى جز زيبايى نميبينم! اين جمله فلسفه ى عاشوراست و براى من فلسفه و معناى زندگى ام.واقعا من پيش از انديشيدن به اين جمله بشدت درگير معناى زندگى بودم و تمام پرسش هاى موجود را نقد کرده و رد کرده بودم(براى خودم ميگم) براى همين به خودم قول شرف دادم کتابى درخور اين جمله ى حضرت زينب بنويسم و به جان حضرتش سوگند همين الان حاضرم برم دمشق و براى دفاع از راه و مرامش بجنگم و کشته بشم اما واقعيت ميترسم اينجا بخاطر پرونده فتنه اى نزارن! اما اينهمه وراجى کردم تا بگم ما چقدر بدبختيم که گنج هايى مثل شهيد اسکندرى و مهمتر از ايشان حتى بانوى محترم و خانواده ى زينبى مرامشان را داريم اما نه ميشناسيم و نه وقتى همه ى بزرگيشان که بزرگتر از هزار کتابخانه ى هزارميليون کتابى فرهنگى است، جلو چشممان قرار ميگيرد توجهى ميکنيم! واقعا چند نفر در دنيا همچون اين بانو زينبى اند!؟ چرا براى آخرين سلفى فلان بازيگر،بازيکن يا سياستمدار دست پنجم ايران (مثلا خاله زنک بازياى دو کفتر عاشق از هم جدا) هزاران کامنت و هزار مورد پوشش خبرى تو سايتا داريم ولى چنين گنجينه ى غنى فرهنگى که ميتونه انقلابى در دل ها راه بندازه چنين گمنام و خاموش!؟ بدبختانه از فرط بيکارى مشغول تحقيقى اجتماعى در حوزه مجازى هستم و کامنت هاى مردم را به عنوان موضوع تحليل اجتماعى فرهنگى افکارعمومى امروز ايران تحليل محتوا ميکنم و عليرغم اولويت اصل بيطرفى کذائى تحقيق در علوم اجتماعى، مصاحبه ى اين مادر عزيزم شعله ى اميد به وجود چنين منابع عظيم روحى الهى-انسانى تمدن ساز را در کنار غمگينى سطحى شدن نگاه افکارعمومى به مسائل اجتماعى..شعله ور ساخت.
  • سید سعدی علوی ۰۶:۵۴ - ۱۳۹۴/۰۳/۰۶
    0 0
    برای شادی روحش صلوات.....
  • ابي ۱۳:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۳/۰۹
    0 0
    سلام خدا بر اين شهيد عزيز وبزرگوار و درو وسلام خدا بر خانواده بزرگوار اين شهيد ... شهداي مدافع حرم خيلي مظلوم هستند .... لعنت خدا بر اين تكفيريها .... السلام علي الحسين ....
  • حسین ۱۳:۵۰ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۰
    0 0
    خیلی نامردیه. منم دلم میخاد برم سوریه و عراق برای دفاع از حرم اهل بیت ی شرایطی فراهم کنید هر کی می خواد بره بتونه به راحتی با یکی از گردان های رزمی وصل بشه و بره اونجا.
  • دوست ۱۴:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۰
    0 0
    سلام بر شهیدان خدایا به ما رحم کن جوابی به درگاهت نداریم
  • ۱۴:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۰
    0 0
    به خدا قسم اینها گنج های کشور هستند مسئولان دنبال مذاکره نروید این گنجینه ها راحفظ کنید
  • عرفان ۱۵:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۰
    0 0
    نباید سنگر این عزیز خالی بمونه.
  • ۱۸:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۰
    0 0
    کاش شیعه به اندازه یهودیها روی جنازه تعصب داشت و قاتلینش را به هر نحوی به درک می فرستادند
  • خانواده شهید اسماعیل میرابی ۱۸:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۰
    0 0
    افرین افرین بر این خانواده شهید خداوند به این خانواده صبر وسلامتی عنایت نماید
  • جعفرقلی ۰۰:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
    0 0
    درود خداوند برانسانهای بزرگ وخانواده های بزرگوارشان ؛ماهم منتظریم وتونوبت .انشالله باامام حسین ع محشورشود ،، مازنده بآنیم که آرام نگیریم /موجیم که آسودگی ما عدم ماست روحش شاد بوسه من برتربت پاک قبرش
  • ۰۹:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
    0 0
    کلا برادر جان منتظر کسی نباید نشست کار به دست خود ماها درست میشه. و از بین عرق و خون هم ساخته میشه. باید جنگید و تلاش کرد.
  • ۰۹:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
    0 0
    شیعه روی چیزهای مهم تری تعصب داره که یهودیا مثل سگ ازش میترسن
  • ۰۹:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
    0 0
    ان شاآ الله که در مسیر حق مستدام باشید.
  • ۱۰:۱۶ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
    0 0
    ای جانم بفدای زینب کبری(سلام الله علیها) و این بانوی زینبی... راه شهید اسکندری ها ادامه دارد...
  • مدافع ۱۰:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
    0 0
    روحش شاد و يادش هميشه زنده باد
  • ۱۱:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
    0 0
    سلام برادر ، بازگشت شما را به آغوش گرم انقلاب عزیز اسلامی تبریک میگویم.
  • ناشناس ۱۰:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۸
    0 0
    روح همه شهدا شاد. واقعااگرنبودنداسکندریها حال مابایددرمرزهای خودمان با این تکفیریهای بی رحم میجنگیدیم اینها همان دست پروردهایآمریکاهستندکه اقایان دارذند با عقب نشینی مردم مارا خوار وذلیل نشان میدهندما ازنسل سربداران هستیم مارا ازسردادن هراسی نیست هرچقدرمادرمسعله هسته ای کوتاه بیایم انها زیاده خواهی بیشتری دارندمگردر8سال دفاع مقدس دربرابرتمام کشورها ایستادگی نکردیم ان هم با دست خالی حال ماراچه شده که دربرابرامریکا اینچنین سرخم فرو می اوریم؟امریکا همان کشوری است که تجهیزات هسته ای لیبی را گرفت اخر هم چه بلایی برسرکشور ومردم لیبی اورد همه میدانندکشورهای زورگوفقط ثروت کشورهای ضعیف را میخواهند پس چرا باید با زیادخواهی های انها خود را حقیر کنیم مادرحال حاضر قدرتمند ترین کشور منطقه هستیم ولی متا سفانه بعضی مسولین دلشان توخالیست شایدهم از منافع خودشان دلهره دارند
  • فرزاد کايا ۱۶:۵۲ - ۱۳۹۴/۰۳/۲۳
    1 0
    الان خوندم که پيکر 65 شهيد مدافع حرم تو سوريه مبادله شده و شهيد کجباف هم توشونه.منى که سه شنبه هفته پيش از هول خبر تشيع شهداى غواص در بهارستان که تو سايتا زده بودن بدون توجه به تاريخ اش بدو کردم بهارستان که کمى از شرمم کم بشه حالا موندم اگه واقعا اين عزيزان روز سه شنبه همراه غواصان "پرنده تر ز مرغان هوايى"مون تشيع بشن و شهيد اسکندرى هم توشون باشه و همونجا به من اجازه بدن برم براى بانوى مقاومت تو دمشق بجنگم چى ميشه!! تورو قران دعا کنيد.اول همين برج بايد برم دوره آموزشى و چون دکتراى تخصصى دارم و خزعبلات نخبگى!،خوب قطعا بعد آموزشى فقط يه پژوهشى انجام ميدم و ميرم دنبال دانشگاه و زندگى مضحک روزمره. من از ترس جواب رد شنيدن تا حالا جرات نکردم برم جايى درخواست اعزام به سوريه و عراق بدم اگرچه راستش اصلا نميدونم کجا برم! و تازه ميترسم سربازى رو بهونه کنند واسه همين فعلا منتظرم برم آموزشى شايد اونجا بشه کارى کرد.فقط خواهشم اينه بياين کارى کنيم کسانى که دوست دارند زندگيشون رنگى بگيره و حسينى بشه و از اين احساس کنار گودنشينى رها بشن، بتونن راحت برن از ايمانشون و البته از امنيت ملى شون دفاع کنند.من خودم دکترى علوم سياسى دانشگاه تهران دارم و خوب با جوانب سياسى قضيه آشنا هستم و باقطعيت ميگم الان بدون نياز به اعلام جهاد و بسيج، و صرفا با اجازه دادن به داوطلبان جهاد و نبرد عليه داعش ميتونيم کل وضعيت موجود به نفع مقاومت تغيير بديم. بابا من يکى حداقل ميتونم از آموخته هام در حوزه جنگ روانى، تبليغات و استراتژى قدرت هاى منطقه و جهان و تحليل اونها استفاده کنم! غير از اينکه عرضه خالى کردن هزار خشاب فشنگو همه مون داريم.تورو خدا بحثشو پي بگيريد که ولله واجبتر از جهاد با اين کفتارها هيچى نداريم

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس